داستان‌هایی از کودکی امام موسی کاظم(ع)

چندین داستان از کودکی امام موسی کاظم -علیه‌السلام- از کتب مرجع در زیر قرار داده شده است. شما مادر عزیز می‌توانید این داستان‌ها را مطالعه کنید و محتوای آن را به صورت کودکانه برای دختر گلمان بیان کنید.

 

انتظار

ابوبصير می‌گويد در سالی که حضرت امام موسی کاظم -علیه‌السلام- متولد شد، من در خدمت حضرت صادق -علیه‌السلام-  به سفر حج رفتم. در بازگشت، چون به منزل ابواء رسيديم، حضرت برای ما چاشت طلبيد در حال غذا خوردن بوديم که کسی از جانب حميده، همسر حضرت، خدمت ايشان آمد و عرض کرد که حميده گفته نزديک است بچه به دنيا بيايد، و چون گفته بوديد شما را خبر کنيم، به نزد شما آمدم. حضرت شاد و خوشحال برخاست و به طرف خيمه‌ی حميده رفت. بعد از اندک زمانی، حميده فرزندی به دنيا آورد. اولين کسی که به ديدن نوزاد رفتی، پدرش امام صادق-علیه‌السلام-  بود و حضرت فرزندش را در آغوش گرفت و آداب شرعی ولادت را به جا آورد و به گوش راستش اذان و به گوش چپش اقامه گفت. سپس نزد اصحاب برگشت، در حالی که تبسمی شيرين بر لب داشت. اصحاب رو به آن حضرت کرده، گفتند: «خدا هميشه دهان تو را خندان و دل تو را شاد کند، فدايت شوم، آقا جان حميده چه شده؟» آنگاه امام صادق-علیه‌السلام-  بشارت ولادت با سعادت فرزندش را داد و آنان را با مقام ارجمند وی آشنا ساخت و فرمود: «خداوند پسری به من مرحمت کرده، که بهترين مخلوق خداست. به هوش باشيد، به خدا سوگند که او سرپرست شماست». بعد از آن، توقف امام-علیه‌السلام- در ابواء طولی نکشيد، از آنجا به طرف مدينه حرکت کرد و بلافاصله پس از ورود به شهر، به منظور گرامی داشت نوزاد خجسته‌اش ، سه روز به مردم طعام داد و پيروان آن حضرت، گروه گروه برای عرض تبريک مولود مسعود و شرکت در جشن و سرور به محضر آن بزرگوار شرفياب می‌شدند.

ابوحنيفه و سؤال از امام

ابوحنيفه به مدينه سفر کرد. همين که به مدينه رسيد، آهنگ خانه‌ی امام صادق-علیه‌السلام- کرد و در بيرون خانه منتظر اجازه‌ی ورود شد. ناگاه پسر بچه‌ای از خانه بيرون آمد. ابوحنيفه رو به وی کرد و پرسيد: «يک شخص غريب، کجا بايد قضای حاجت کند؟». آن پسر بچه نگاهی به وی کرد و گفت: «جايی که مناسب شأن باشد». آنگاه با ادب نشست و به ديوار تکيه داد و شروع به توضيح دادن کرد و افزود : «از قضای حاجت در کنار رودخانه‌ها ، جای ريختن ميوه‌های درختان، حياط مسجدها و پياده‌روها خودداری کن »، در پشت ديوار خودت را پنهان کن، رو به قبله و پشت به قبله منشين، آنگاه هر جا خواستي، قضای حاجت کن ».
ابوحنيفه مات و مبهوت شده، هوش از سرش رفت، زيرا گمان نمی‌کرد که او کودکی باشد، با اين همه قدرت علمی» پرسيد: «اسمت چيست؟» فرمود: «موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسين بن علی بن ابيطالب -علیه‌السلام- ». ابوحنيفه چون دانست که آن کودک از شجره‌ی نبوت و امامت است، دلش آرام گرفت و سؤالی را که برای پرسش از امام صادق-علیه‌السلام- آماده ساخته بود، از او پرسيد و گفت: «معصيت مربوط به چه کسی است؟ آيا از جانب خداست و يا از بنده؟» امام کاظم -علیه‌السلام- در پاسخ وی فرمود: «از سه حال خارج نيست: يا از جانب خداست و هيچ به بنده مربوط نيست، که در اين صورت خداوند حق ندارد بنده را به دليل کاری که نکرده مؤاخذه کند، و يا هم به بنده و هم به خدا مربوط است، که خداوند تواناترين آن دوست که در عمل شريک بوده‌اند؛ در اين صورت هم، برای شريک نيرومند، روا نيست که شريک ناتوان خود را به دليل گناهی که هر دو در ارتکاب آن برابر بوده‌اند، مؤاخذه کند؛ و يا اينکه گناه تنها مربوط به بنده است و به خدا مربوط نيست؛ که در اين صورت، خداوند اگر بخواهد می‌بخشد، و اگر بخواهد، کيفر ميکند، و بنده، نيازمند کمک است.
ابوحنيفه مات و سرگردان ماند و  گفت: «با سخنانی که شنيدم، از ملاقات با امام صادق -علیه‌السلام-  بی‌نياز شدم. سپس در حالی که آثار ناتوانی در چهره‌ی او پيدا بود، به راه افتاد.

هوش سرشار

روزی امام موسی کاظم-علیه‌السلام- خدمت پدرش امام صادق-علیه‌السلام- رسيد. پدر او را در دامن خود نشانيد. در نزد پدر لوحی بود. فرمود: «پسرم روی اين لوح بنويس: «تنح عن القبيح و لا ترده»؛ از کار زشت خودداری کن و مرتکب آن مشو». وقتی که حضرت نوشت، امام صادق-علیه‌السلام- فرمود: «پسرم ! اين عبارت را توضيح بده؟». امام کاظم -علیه‌السلام- گفت: «و من اوليته حسنا فزده»؛ و نسبت به هر کس که احسان کردی، پس بيشتر کن».
آنگاه امام صادق-علیه‌السلام- عبارت ديگری فرمود که: «ستلقی من عدوک کل کيد»؛ بزودی از دشمنت هر نوع مکری را خواهی ديد»، و امام کاظم-علیه‌السلام- ادامه داد: «اذا کاد العدو فلا تکده»؛ هر گاه دشمن حيله کرد، تو به او مکرم کن».
امام صادق-علیه‌السلام- از هوش و برازندگی فرزندش خوشحال شد و او را در آغوش کشيد، در حالی که خوشحالی خود را نسبت به وی با اين سخن ابراز می‌کرد: «خداوند از فرزندان پيامبر-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم- بعضی را بر بعضی ديگر، برتری داد».

مرد سختی

رفاعه بن موسی می‌گويد : روزی نزد امام صادق-علیه‌السلام- نشسته بودم . امام موسی کاظم-علیه‌السلام- که در آن زمان کودک بود، به سوی من آمد. او را گرفتم و در بغل خود نشاندم و سرش را بوسيدم و او را به خود چسباندم. امام صادق-علیه‌السلام- به من فرمود: «ای رفاعه ، او بزودی در دست آل عباس اسير می‌شود و بعد خلاصی پيدا می‌کند. بعد از آن دوباره او را می‌گيرند و در دست آن‌ها سختی می‌کشد».

جواب صفوان

صفوان جمال می‌گويد به حضور امام صادق-علیه‌السلام- رفتم و در مورد امام بعد از ايشان سؤال کردم. امام صادق-علیه‌السلام- در پاسخ من فرمود: «صاحب مقام امامت، بازی و بيهودگی نمی‌کند». در همين هنگام، موسی بن جعفر-علیه‌السلام- که در آن وقت کودک بود، آمد و همراهش يک بزغاله‌ی مکی بود. آن بزغاله را گرفته بود و به او می‌گفت: «خدايت را سجده کن ». امام صادق -علیه‌السلام- او را در آغوش گرفت و فرمود: «پدر و مادرم به فدای کسی که بازی و بيهودگی نکند».

ايمان امانتی

وقتی که خبر دينی ابوالخطاب از شاگردان امام صادق-علیه‌السلام- به ايشان رسيد، از او بيزاری جست و در حضور مردم، او را نفرين کرد. چون آن شخص از اصحاب و پيروان امام-علیه‌السلام- بود، شخصي به نام عيسی شلقانی، با شتاب خودش را به امام صادق-علیه‌السلام- رساند و نظر حضرت را درباره‌ی آن شخص بی‌دين پرسيد. امام-علیه‌السلام- فرمود: «ای عيسی ، چه مانعی دارد که با پسرم موسی-علیه‌السلام- ملاقاتی بکنی و آنچه می‌خواهی از او بپرسی ؟».
عيسی نزد امام موسی-علیه‌السلام- رفت، که در آن هنگام مانند کودکان تازه به مکتب رفته بود. وقتی که امام کاظم-علیه‌السلام- او را ديد، پيش از آنکه او چيزی بپرسد، شروع به سخن گفتن کرده و فرمود: «ای عيسی، خداوند از پيامبران پيمان نبوت گرفت و آن‌ها هرگز از آن پيمان تجاوز نکردند؛ و از اوصيای پيامبران، پيمان وصايت گرفت، و آ‌ن‌ها نيز هرگز تجاوز نکردند؛ و بر گروهی مدتی ايمان را به امانت داد، سپس آن ايمان امانتی را از ايشان سلب کرد. ابوالخطاب، از جمله کسانی بود که ايمان عاريتی به او داده شده بود و بعد از او گرفته شد».
عيسی از پاسخ امام موسی بن جعفر تعجب کرد. از جا بلند شد و آن حضرت را در آغوش گرفت و بين چشم‌هايش را بوسيد، در حالی که می‌گفت: «پدر و مادرم فدايت، شما يکی از ديگری فرزندان پيامبر هستيد، و خداوند شنوا و داناست». آن‌گاه دوباره نزد امام صادق-علیه‌السلام- برگشت و سخنان ارزشمند امام موسی-علیه‌السلام- و تعجب خود را به عرض ايشان رساند.
امام-علیه‌السلام- فرمود: «ای عيسی، اين فرزندم چنان است که اگر از آنچه در قرآن مجيد است از او می‌پرسيدی، تو را از روی علم و آگاهی پاسخ می‌داد.» از آنجا بود که عيسی شلقانی فهميد که امام بعد از امام صادق-علیه‌السلام- امام موسی بن جعفر-علیه‌السلام- است .

ناخدای کشتی

فيض بن مختار می‌گويد : در محضر امام صادق-علیه‌السلام- بودم. حضرت موسی بن جعفر -علیه‌السلام- که در آن هنگام کودک بود، پيش آمد. من او را در بر گرفتم و بوسيدم. امام صادق-علیه‌السلام- فرمود: «شما کشتی هستيد و اين ناخدای کشتی است». سال بعد در مراسم حج شرکت کردم. دو هزار دينار همراهم بود. هزار دينار آن را برای امام صادق-علیه‌السلام-  و هزار دينار ديگر را برای امام کاظم-علیه‌السلام- فرستادم. بعدا وقتی خدمت امام صادق-علیه‌السلام-  رفتم، به من گفت: «موسی-علیه‌السلام- را با من برابر کردی؟» . گفتم: «بر اساس فرموده‌ی شما چنين کردم ». امام-علیه‌السلام- فرمود : به خدا سوگند، که اين معرفی او به عنوان امام بعد از خودم، توسط خداست، خدا او را ناخدای کشتی کرده است.

کودک پر برکت 

مفضل بن عمر می‌گويد: امام صادق-علیه‌السلام- از ابوالحسن-علیه‌السلام- ياد کرد، که در آن زمان کودکی بيش نبود. و فرمود: «اين همان مولودی است که در خاندان ما، مولودی پربرکت از او برای شيعيان به دنيا نيامده است ».


تاریخ انتشار: 1396/02/03


شکیبا باشید...